قلمم را پس دهید... من دفترم را میخاهم.. از جلویم گم شوید آن ور.. بگذارید اکسیژن برسد.
من حالم خراب است.
قلمم را پس دهید
یکی بیاید دست وپای مرا باز کند... من باید با این پاها جاده ی فردا را طی کنم...من باید با این دست ها حقیقتی کهنه را بنویسم... دست وپای مرا نبندید..!من میخواهم بمیرم
امضا: رایان تمام....
پ.ن: هر شروعی پایانی دارد...
برچسب : نویسنده : arayan153 بازدید : 267